نامه شهید حججی به امام رضا
پنجشنبه 96/05/26
بسم الله النور، النور
به: انیسالنفوس، شمسالشموس، مولا علیابن موسی الرضا(ع)
از: غلام رو سیاه، گنهکار
سلام آقای خوبم
از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی میگذرد و حال که در صحن و سرایت هستم سر تا پا شوق و شعف دارم.
یادم هست دفعه قبل خواستههای زیادی از شما داشتم؛ الآن که خوب فکر میکنم به همه خواستههایم رسیدهام؛ شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و… ممنونم آقای خوبم، ممنون.
دو روز پیش که با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
مولای من، با ورود به سپاه دریچهای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذتهای دنیوی هر آنچه که باید میچشیدم را چشیدم.
حال، بیصبرانه مشتاق چشیدن لذتی اخروی هستم، لذتی که نهایتش رضای خداست.
یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسیبن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامیات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید.
آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و جواز شهادتم را امضا کن.
امشب شام دوشنبه است؛ میگویند دوشنبهها و پنجشنبهها پرونده اعمال ما میرود دست صاحبمان ولی عصر(ع).
آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادتنامهام را با امضای خودت مزین کن.
آرزو دارم امشب پروندهام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضا میکند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم
آقای من
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً به رضاک
لامعبود سواک
دوشنبه/ سه شنبه 6/5/94
حرم امام رضا(ع)/ رواق الاجابر
01:34 بامداد
منبع:www.yjc.ir/.
شهادت
چهارشنبه 96/05/25
وقتی عکس سر بریده یه شهید و میبینی اولین چیزی که به ذهنت میرسه بی لیاقتی خودته اینکه یه زنی و نمیتونی بری جنگ
جنگ اونم نه برا مادیات ,جنگ واسه دفاع از حرم بانو زینب. به امید اون روز
. یاد شهید حججیها روشنی راهتون
گذر زمان
چهارشنبه 96/05/25
اوایل ازدواجمون وقتی میدیدم مهدی قبل از خواب ایستاده به امام زمان سلام میده با تعجب بهش نگاه میکردم ولی هرگز ازش نمیپرسیدم چرا؟
تو خانواده غیر مذهبی بزرگ شده بودم و میترسیدم سوالی بپرسم تا نکنه یه وقت مسخره بشم اما حالا اوضاع بهتره خدا رو شکر طلبه شدم جواب خیلی از سوالامو گرفتم.
هر شب قبل از خواب چادر نمازمو میپوشم و به آقا سلام میدم ……………………………….. آره من از مهدی به مهدی رسیدم